کاف_خ

زردک شهریوری

کاف_خ

زردک شهریوری

ثابت

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۱۵ ب.ظ

سلام!

اسم من کوثره میتونید برای آشنایی بیشتر درباره من رو بخونید.

فکر نمیکردم بتونم دوباره پست شماره یک توی این وبلاگ بنویسم!

ولی حالا تونستم و هیچ چیز جز وبلاگ پاسخگوی نیاز من نی 

میخوام روزانه بنویسم تا پیشرفتمو بتونم بسنجم

پیشرفت توی چیزی که از زندگیم میخوام

من میخوام یک هنرمند جهانگرد باشم!

البته!

نه به تنهایی

امیدوارم در اینده از پیدا کردن ادمایی مثل خودم بنویسم

و 

از کارهایی که باهم میکنیم!

 

از شروع سال 1399 دفتر بولت ژورنال برداشتم 

تا رسیدن به چیزی که میخوام میسر بشه!

این وبلاگ هم مکمل همین دفتر هست :)

 

 

آدم خیلی راحت روزاشو تفکراتشو اتفاقاتی که براش افتاد و مسیری که اومد رو فراموش میکنه!

و هیچ چیز بهتر از وبلاگ نویسی نیست چون خودت در آینده مثل یک خواننده در الان هستی!

این وبلاگ رو تقدیم میکنم به کوثر آینده

 

 

تامام

 

 

در انتظار سومین فردا

دوشنبه, ۵ دی ۱۴۰۱، ۰۱:۴۵ ق.ظ

این هفته؟

از وقتی اومدم بیرون مثل دفه قبل وسط خیابون کل مسیرو گریه نکردم، خنثی بودم، که کاش گریه کرده بودم که تحمل یک گریه خیلی راحت تر از این هفته بود.

به سوالش که یک نمیدونم بزرگ و یک بن بست قطعی بود. فکر میکنی نباشه بعدش چی میشه؟ دلت میخواد چی نشه؟ فکر کردم، به بعدش فکر کردم...به قبلش فکر کردم، هرچیزی که نمیخواستم یادم بیاد فکر کردم. سوال پشت سوال... به فیلم چنگ زدم، به تجربه های آدمای دیگه چنگ زدم، به کتابا چنگ زدم، به هرچی که به ذهنم می‌رسید چنگ زدم، حالا استرس بیشتری رو داشتم، از اینکه چرا اینبار با بقیه بارا متفاوته؟ چرا اینقدر کنجکاوم؟ درمورد چی کنجکاوم؟ چرا جوابی نمیگیرم؟ چرا نمیدونم باید چیکار کنم؟

این بار با بقیه بارا متفاوته،احساس میکردم بالاخره اونجا رو دوست دارم،احساس راحتی میکنم، که خوندم خیلیا اونجارو دوست دارن یک وابستگی ایجاد میشه براشون؟ ترسیدم.

که خوندم همگی از اینکه تموم میشه و کمه شکایت دارن؟ ترسیدم چون منم همینطور.

به مرگ فکر کردم، به مرگ... انواع مرگ... اصلا اروین یالوم رو درک نمیکنم... باز فکر کردم...به مرگ فکر کردم... به انواع مرگ...باید درموردش صحبت میکردم؟

که خوندم صحبت کردن تورو آزاد میکنه، از حس شرم. که خوندم خیلی دیگه از آدما از اینکه افکارشون عجیبه واهمه دارند ولی صادق بودن با خودته که باعث پیشرفت میشه. ولی باید با اونم صادق باشم؟

فکر کردم...فکر کردم...به انواع شکلایی که میشد گفت فکر کردم... تو ذهنم دعوا کردم...گریه کردم... با تاخیر گریه کردم.

از اینکه کنسل شد؟ ناراحت نبودم، دلم نمی‌خواست دیگه ببینمش، باهاش حرف بزنم، دوباره زنگ زد، کنسلی کنسل شد! اینبار تو ذهنم دعوا کردم و داد زدم از اینجا متنفرم... متنفر که... آره متنفرم،یهو آدم رو بی پناه ول میکنی با کلی فکر... با کلی فکری که نمیدونم باید چیکارشون کنم. ولی از اینکه از اینجا خوشم میومد و گفتم متنفرم عصبی شدم

باز گریه میکنم و از اینکه گریه میکنم باز ازت متنفر میشم و باعث میشه با خودم فکر کنم که چرا همچین مسیری رو شروع کردم؟

دلخوشی کوچیک من :)

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۶ ب.ظ

خیلی دلم میخواد یک دل خوشی پیدا کنم و بنویسمش...

ولی برای یک ادمی که چشاشو با نفرت باز میکنه و برعکس میشه زل میزنه به دیوار با نفرت چشماشو میبنده هیچ دلخوشی ای نیست.

ولی میتونم بگم چیا قبلا دلخوشیم بودن که تونستم تا الان دووم بیارم. و اگه یکیشونو یکم داشته باشم تو این کرونایی و این وضعیت یک خورده دلم خوش میشه :)

 

قبلا؟ کلاسای خانم گلکار و کار کردن برای کلاسش تا صبح.

عکاسی کردن دیدن معلمای عکاسیم که از عکسام ذوق میکنن

طراحی کردن با نفرت برای خانم میرزایی

نقاشی 

پیاده رفتن خیابان اذر تا پارک لاله با اهنگ های حجازی

تا صبح بیدار موندن و کار کردن

رمانای ترسناک خوندن

 بیدار شدن صبح و دویدن تو اون هوای صبح :)

دوش اول صبح

دیدن غروب

خوردن مالت وسط اتوبان پشت خونمون 

دراز کشیدن وسط اتوبان 

رفتن به یک ارتفاع بلند و دیدن منظره ی پایین

تلاش کردن برای دوست داشتن رشتم

لذت بردن از رشتم

بوی چاپ 

بوی تینر

اول صبحی حرف زدن با فاطمه 

تنهایی

خریدن جوراب

گشتن توی پینترست ( بعضی وقتا میتونم انجامش بدم الانم هنوز (بعضی وقتا چون خانواده گرامی ببینن فحش میدن ایناع چیه)

باشگاه رفتن (تنها چیزی که دارم اینه. اه اگه بزاره پشتک بزنیم خیلی خوبه )

یاد گرفتن حرکت جدید

عکس گرفتن

گریه کردن توی اتوبوس

سوار شدن یک اتوبوس و رفتن تا تهش و برگشتن به سرجای اول :)

 

مرسی از دعوتت فهمیه جون

به دنیا اومدم!

دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۱:۱۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • kata kh

زندگی تو قرنطینه!

شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۷ ق.ظ

هفته ی خوبی داشتم!

از این 7 روزش از 3 روزش کاملا راضیم

یکشنبه: منو برای یک پروژه ی فتوشاپ دیگه دعوت کردن و گفتن یم نمونه بزنم و کل روز درگیر این بودم! هی میگفتم نه بد شده یکی دیگه میزدم تا اینکه یهو زهرا یک پیشنهاد داد و خیلی کاربردی ولی من اینقدر خسته شدم که انجام ندادم و کارای قبلی رو فرستادم وقتی چیزی نگفت بعدش نشستم زار زار گریه کردم که چرا کل تلاشم رو نکردم! 

ولی دیروز بهم گفت که با صحبتی که با هم گروهیاش کرده تصمیم گرفتن بدن همون گرافیست قبلی و گفت به این معنی نی کار تو بد بوده و  امیدوارم توی پروژه ی بعدی همکاری کنیم :)) 

و باید بگم عاشق این کار شدم...

باید بگم کل روز حس خیلی خوبی داشتم! چون واقعا برای اولین بار حس کردم از کار کردن با فتوشاپ لذت میبرم. از کار های تکراری که برای سایت مسترسوپرایز انجام میدم خسته شدم.

و یک درس بزرگ گرفتم. درسی که باید از رد شدن توی ازمون المپیاد میگرفتم ولی نگرفتم و باید یک رد دیگه میشنیدم تا بیشتر حواسمو جمع کنم

به خودم قول میدم تمام تلاشمو برای این جشنواره و جشنواره ی سال بعد بکنم. حتی اگه شدیدا خسته باشم اگه یک سطح جا داره بهتر باشه تلاشمو برای بهتر شدنش بکنم

 

و بعدش باز یکشنبه یک وبینار فیلمانمه نویسی با اقای محمد صادق باطنی    داشتم که اینقدر خوب و عالی بود نفهمیدم کی تموم شد! و بعدش یک حس خیلی خوبی داشتم که هنوزم بعد یک هفته باهامه!

 

روز بعد سه شنبه که توی این دوروز خیلی چیز در مورد فیلمنامه نویسی یاد گرفتم و بعدش رفتیم گردش رفتیم پل طبیعت و... خب نکته ی مثبتش اینه که میشه گفت تقریبا واسه اولین بار اونجوری که دلم میخواست رفتم بیرون بدون اینکه غری بشنوم! هرچند میدیدم تو چشاش دلش میخواد یک چی بهم بگه ولی خیلی جلوی خودشو گرفته بود که هیچی بهم نگه!

 

و چهارشنبه روز خیلی سختی بود باز روی فیلمنامه کار کردم و رفتم باشگاه بدون میل باطنیم! سه  جلسس با کوچولو ها یک کلاس شدیم و استاد هم چون بارداره کلاسو سپرد به من و خودش یک گوشه نشست:/ باید بگم سرسااااااااااااااام گرفتم! بعدشم اخر کلاس کمربند قرمزم رو بستم :))))))

و بهم گفت ان شا الله مربی گریت:/// و از جلسه بعد هم میریم یک باشگاه جدید! با اینکه نرفتم ولی کلی ذوق دارم چون این باشگا مثل باشگاه خودمون کویر نی و وسایل ژیم داره و از این به بعد میتونم روی پشت و عرب و... کار کنم و حرکاتم رو قوی تر کنم :))

 

 

دیروزم رفتیم اتوبان پشت خونه شیشه های مالت شکوندیم

امروز هم بزور باز منو بردن بیرون:/ رفتیم دکتر اخر دکتر نیومد. قبل از اینکه این پست رو بنویسم یک عالمه رعد و برق زد 

من برگشتم به بابام گفتم

+ بابا کامپیوترو میخوای؟

- اره میخوام

+ینی روشنش کنم ؟

- اره روشنش کن

+ بریم بیرون؟

- اره بریم بیرون

+ پس اول بریم بیرون بعد کامپیوترو روشن کنم

- اشدلعت های (غیر قابل ترجمه)

 

اگه نمیخواید نه بشنوید این ترفند کاملا جوابه! خخخخ مخصوصا اگه سرشون تو گوشی باشه.

 

بعدشم رفتم یک عالمه عکس رعد و برق گرفتم و زیر بارون شدید خیس شدم :*

 

خیلی خوب بود

 

 

اینقدر ننشستم کامپیوتر که تایپ ده انگشتی یادم رفته و اگه به کیبورد نگاه نکنم چرت و پرت مینویسم://

دلتنگی

يكشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۱۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • kata kh

موهامو پسرونه کوتاه کردم

سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۵۳ ب.ظ

موهامو کوتاه کردم...

خیلی خوشحالم! هر روز به اون کاتای رویاییم نزدیک تر میشم:) هر روز بیشتر از روز قبل حس میکنم خودمم توی اینستا استوری کردمش موهامو. 

وای بابام برگشت تقصیر اون ژاپنیاس که میبینی:/ منظورش کره ایا بود:/// وات د ؟ من از هفتم قبل از اینکه اصلا بفهممم کی پاپی هست علاقه داشتم موهامو کوتا کنم:/

کو شوهر اصن! بره گم شه اون شوهری که به خاطر موهام منو میگیره و نمیزاره موهای خودمو! مال خودمو کتاه کنم:/ بره محو شه از این دنیا بره بره تو اتاقش از کار بدش خجالت بکشه فقط, منوهم هیچوقت نیاد بگیره:/ 

واتساپم شده فقط کلاسای مدرسه :) دلم میخاد همین الان پاکش کنم خودمو راحت کنم :) قطعا موبایل بخرم سه جیز فقط نصب میکنم اینستا تلگرام و یوتیوب و جایی که بنویسم ینی بلاگ

از احساسات این مدتم بگم؟ اینکه با تمام وجودم از اینکه تو ایران زندگی میکنم برای خودم متاسفم :) من عاشق کشورمم با تمام وجودم ولی واسه ی اولین بار حاضر بودم توی یک کشوری مثل عراق زندگی بکنم تا جایی مثل ایران یک روزمو بگذرونم. به جایی رسیدم که فکر میکنم حتی ذره ای ذره ی کوچیکی امیدی وجود نداره که تو ایران بمونی و به رویاهام برسم! 

رویامم که گفتم.

 

و یک حسی هم دارم... تنها.

نه قطعا تنها نیستم حداقل به اندازه ی دوتا انگشتای دستم آدم رو میتونم نام ببرم که فقط با خیال راحت میتونم پیششون غر بزنم و چه موهبتی از این بالاتر!

یک مرضی دارم زود از آدما خسته میشم :)) منظورم اینه نمیتونم به طور مداوم باهاشوون کاملا در ارتباط باشم و ناراحتشون نکنم یا حس بد به خودم دست پیدا نکنهبرای همین ترجیح میدم دور بشم

دلم میخاد رفیقامو بیشتر بشناسم :) ببینم واقعا کیا برام میمونن میخام بعضی از رابطه هارو تموم کنم, حتی اگه بیش از 5 سه سال یا پنج ساله که ادامه داره :)) تا الان یک نفرو بلاک کردم انداختم دور قطعا از این به بعد هم ببینمش رفتارم مثل قبل نی باهاش :) از اونجایی که شخصیتشو میشناسم میدونم هرچی بگه بهونشه :) اون آدم برام تموم شد... همیشه فکر میکردم میتونم روت حساب کنم و بگم یکی از بهترین دوستامی خاطراتت میمونه:)

 

توی هزار جمعم باشم بازم حس تنهایی میکنم به همون دلیل بالا... و هیچوقت نمیتونم حس کنم من جزوی از یک گروهم...

 

 

American Hustle Life 2014

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۰۳ ب.ظ

:)

پسرای بنگتن دو هفته میرن امریکا برای یادگیری هیپ هاپ که معلم هایی دارن :)

توی قسمت اول پسرا پاشونو میزارن امریکا و تفریح میکنن و بازی میبینن میرن لب دریا و... و نصف شبی میدزدنشون میبرنشون جایی که باید برن :)

وای فقط قیافه ی هوپی وای معرکس ینی ترس و تعجب و یک میام برات خاصی توی نگاهاش بود.

اولین معلم شون خولیو بود بی اعصاب به نظرم با اون موهاش :/

وای فقط رفتار ته ته برگشته بهش میگه بترکونیم واااااای خدا چرا اینقدر این بشر کیوته ینی دوبربار عاشقش شدم  25 تا هم شنا جریمه شد

 

قسمت دوم

چقدر جیمین و تهیونگ و کوکی بچه بودن!

اولین ماموریتشون با خولیو اینه که برن در خونه هارو بزنن و براشون اجرا کنن!

گروه ها به این شکله, تهیونگ و نامجون , شوگا و جین, جیمین و کوکی و جی هوپ

و جیمین و کوکی و جی هوپ برنده میشن دوبار و با خولیو میرن شام میخورن

دومین ماموریت اینه که اشپزی و اجرا کنن!

وااااااای فقط تهییییییووووووووووووووونگ لنتی ینی خولیو حتی نگاهشم نمیکرد ولی خیلی کیوت بود :) 

و دوباره کوکی و جیمین و جی هوپ برنده شدن

 

قسمت سوم

 

با صدای نکره یکی از مربیاشون بیدار میشن! البته جز تهیونگ فرزندم باز برگشت خوابید :) احساس کردم خودمم ینی

اینبار ماموریتشون رقصه! یک معلم زنه اسمشو یادم رفت. 

تو ماموریت اول تهیونگ اصن نرقصید! شاید چون بچم خیلی افتضاحه :))) بنگتن باید با دنسر های حرفه ای مسابقه میدادن و برنده میشن به لطف هوپی 

دومین ماموریتشون باید برای اهنگا رقص طراحی کنن و حرکات خاصی داشته باشه

گروه ها هم شوگا و تهیونگ و کوکی , جین و جی هوپ , جیمین و نامجون

وااای فقط گروه کوکی کوکی خبیث یک رقص اسون و وقت گیر طراحی کرد که فقط 20 دقیقه وقت برد بقیه اش رفتن عشق و حال! یکم مونده بود تا بپرن تو دریا.

جیمین و هم چقدر خوب رقصیدند ولی جین و جیهوپ برنده شدند به خاطر پیشرفت چشمگیر جین در رقص!

وای دلم برای این تهیونگ بیچاره میسوزه تو همه جا بدترینه ( خنده)

 

ضایع است همش چشمم به تهیونگ بود؟

با اینکه بایسم کوکیه! ولی الان بایسم تهیونگه خخخخ بایس رکرم کوکی

 

قسمت 4

 

خوابگاهی که در عرض 8 روز تبدیل به خوک دونی شده بود رو تمیز کردند!

واااای جیمین چقدر کیوت و بچه بود :)  چیم چیم :) جیمین و رپ ماستر خونه رو تمیز کردن جیمین و هوپی هم رفتن خرید و ته ته و کوک و شوگا هم رفتن لباس شویی! که اونم ماشین لباسارو میشست اونا هم داشتن خوش میگذروندن :))))))

کوکی یک پودر لباس شویی دزدید؟!

شوگا از یک عروسک دوتا برداشت یک ببر بود فک کنم چند روز پیش توی ویورس دیدمش! و کوکی یک توپ برداشت که وی نزدیک بود باهاش بره زیر ماشین! کیییییووووووت

کوکی یک آدامس برداشت افتاد زمین ولی برش داشت وای خیلی خوب بود قانون سه ثانیه :))

در کل بازی کردن بستنی خوردن کیف کردن در حالی که بقیه کار میکردن :))

هوپی و جین با خریدا غذای بد مزه پختن:) البته من نخوردم!

این دفه معلمشون وارن جی بود اونارو برد به محله ی قدیمیشون به یک مغازه و براشون کلاه خرید به خونه ی قبلیشون رفتن محل ضبط موزیک ویدیو و...

اولین ماموریتشون ای نبود که داستان زندگیشون رو شعر رپ بنویسن

فقط خروگوش دیوثی که تو سطل اشغاله :)) اوکی؟ 

شوگا و ته و کوک بردن و یک البوم امضا شده جایزه گرفتن!

 

قسمت 5

با وارن جی غذا خوردن!

خیلی خوب بود کوکی و ته با هم سنگ کاغذ قیچی کردن هر کی ببازه پیاز بخوره! دوبارش ته برد و پیاز خورد ولی تا کوک روشو کرد اونور پیازو انداخت بعدم کوکی و جیمین جیمیییییین بررررررد کوکی یک جوری پیاز خورد انگار سیبه!

حالا سه نفره با جیمین گفتن هرکی کاغذ بیاره باخته هردوشون سنگ اوردن جیمین هم کاغذ قائدتا باید میبرد ولی ریختن سرش و بهش پیاز دادن چون هرکی کاغذ بیاره باخته :)

در حالی که اونور دارن سخت کار میکنن و غذا میپزن اینور مکنه لاین با هوپی در حال تفریح خوندو رقصند کوکی دیوث هم هی سر به سر جیمین میزاره و بهش میگه کوتاه

باید برای بوی این لاو یک موزیک ویدیو درست کنن و باید دختر بیارن! اول مهارت دخترکش بهشون یاد میدن

تهیونگ واقعا کیوته :))) 

کلا این برنامه مومنته که بین جیمین و ار ام میباره 

فقط کوکی از همشون بهتر انجام داد 

ته هم خیلی کیوت انجام داد یور تایم :)))

شوگا هم که وسط جذب داره گردن بند میفروشه :)))

 

و بعد میرن توی خیابون باید از دخترا دعوت کنن!

تهیونگ از همه بهتر انجام داد واااااااقعا

و ضبط میکنن

فقط اونجا که کوکی داغ کرده بود واااااای برگاش

میتونم بگم قسمت مورد علاقمه چون عاشق شبم :) و اونا هم تو شب رفتن

اول شوگاه یاد داد به تهیونگ بگن تو احمقی :)) بعدش تهیونگ به دخترا یاد داد به جیمین به کره ای بگن که تو احمقی :)))

و جین و هوپی میبررررررن :)

 

من الان به 5 زبون کلمه ی احمق رو بلدم! خخ

فارسی : احمق

عربی: غبیه

انگلیسی fool U stupid

ژاپنی : باکا

کره ای: پابو

 

قسمت 6

 

اینبار هر گروه معلم حدا داشتن بیت باکس جین و هوپ رقص جیمین و ار ام و ووکال کوک و ته و شوگا

به هم دیگگه رای میدن  و اول به کوکی اینا رای ندادن کهک ببازن :)) عزیزانم

و کوک میبرن و روی صورت بازنده ینی جیمین و ار ام خامه میکوبن :))

 

قسمت 7

 

بسکتبال بازی کردن :)

این قسمت رفتن سر کار! ته و جین و هوپی رفتن قایق تمیز کردن و 450 دللار گرفتن و جیمین و کوکی رفتن یک فرودگاه تمیز کردن 500 دلار گرفتن ار ام و شوگا رفتن هتل و 550 دلار گرفتن!

خیلی خوب بود چون جین به بقیه گفت که دارن خرچنگ میخورن و بقیه اتیییییش گرفتن

و یک پسر 14 ساله همش به جیمین دستور میداد!

دلم میخواد منم کار کنم!

پولایی که در اوردن اول قرار بود خرج کنسرتشون بشه ینی در اصل همه این فکرو میکردن ولی رفتن غذا خریدن و به بی خانمان ها دادند!

و بی خانمان ها هم هر کدوم بهشون یک جمله یا یک چیزی یاد داد

 

قسمت 8 

 

بی تی اس برای کنسرت برنامه ریزی میکنه و مکنه لاین میرن برای کنسرتشون تبلیغ پخش کنن! همش این تیکه رو تو اینستا دیدم و هی میخواستم مال چیه حالا فهمیدم!

یک کنسرت عاللللللی داشتند

و برگشتند کره عا :)

 

بستکبال هم بازی کردند یادم نمیاد مال کدوم قسمت بود!

برنامه Rookie King 2013

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ق.ظ

قسمت اول

 

بچه هام رو سرکار گذاشتن! فرستادنشون توی یک اسنانسور مثلا بازی کنن بعد یک خانم یهو سوار میشه و عکس العمل اونارو میدیدن :)

اولین نفر هم کوکی بود

فقط جیییییییییین که همش اون کیوت بازی رو میرفت واااای 

بعدشم که بازی کردن رپ ماستر شاه شد ینی از هر نوع مجازاتی دوره!

و شوگا سه بار پشت سرهم جریمه شد عزیزم :))) ماساژ سخت و نقاشی روی صورت و ترب کوهی تنددددد!

یا جیمین استاد ضربه خودش ضربه خورد :))

 

قسمت دوم

تولد آر امه برای همین براش غذا میپزن!

و همون بازی قبلی

و پشت صحنه آلبوم قبلیشون

آهنگ sweet night از v

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۱۴ ب.ظ

 

 

 

هرچی از این اهنگ بگم کم گفتممممممم خیلی قشنگه دارم میمیرم براش :)

اولش با این اهنگ گریم گرفت خیلی چون خیلی ناراحت بودم و داشتم میترکیدم :)

ولی بعدش احساس کردم توی یک رویام!

 

 

1. معنای زندگی

دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۰۱ ق.ظ


معنای زندگی

                                                                  

 

اول از هرچیزی باید بدونی تو کی هستی؟ برای چی به این دنیا اومدی؟ و رسالتت توی این دنیا چیه؟

خیلیامون از فکر کردن درموردش طفره میریم و به آینده موکولش میکنیم.

خیلیامون فکر میکنیم همون هدف گذاریه و شروع میکنیم یک عالمه هدف گذاشتن و پایبند نبودن به هدف هامون که نتیجه اش فقط از دست دادن انرژی و زمان و تنفر از خوده!

 

هرچقدر از دیگران بشنوی و بخونی فایده نداره تا وقتی که خودت فکر نکنی و به نتیجه ای نرسی!

 

 

فکر کردن به مرگ باعث میشه تمام کارها برات بی معنی باشه! چه انجام بدی میمیری چه انجام ندی میمیری! یک باور میتونه فقط این سیه فکری رو کنار ببره اونم رسیدن اعتقاد قلبی که ما به این دنیا اومدیم که به روح جهان بپیوندیم اومدیم تا یک خدا روی زمین باشیم!

 

اولین وظیفه ی هر انسانی اینه که تلاش کنه از آدم دیروز از ادم یک ساعت پیش از ادم یک دقیقه پیش بهتر بشه! تا زمین رو تبدیل به جای بهتری کنه!

 

همین که تو بتونی  از آدم دیروزت بهتر باشی و آدمای  اطرافت با یک آدم بهتری برخورد کنن و کمی حالشون بهتر بشه و اونا بهتر بشن و همین جور میرسه به جهان!

ما آدم ها از تکرار زیاد یک رفتار چه خوب چه بد تشکیل شدیم. ما باید سعی کنیم عادت های بد رو کمرنگ و عادت های خوب رو پر رنگ کنیم!

 

عشق ورزیدن

 

دومین وظیفه ی هر انسانی اینه که تو این دنیا عشق کنه لذت ببره شادی کنه! و اینکه چجوری میخواد زندگی کنه!

 

انسان به دنیا اومده تا هرررررررکااااااری که آرزوشو داریم انجام بدیم و عشق کنیم و لذت ببریم و از طریق اون راهی پیدا کنیم تا به خدا برسیم و تبدیل به آدم بهتری بشیم.

 

ما در طول زندگیمون دنبال انجام یک عالمه کاریم که ذره ای بهش علاقه نداریم باهاش سرشوق نمیایم ولی انجام میدیم چون فکر میکنیم توش پوله یا ما اینجوری خوشبخت تر هستیم و زندگی راحت تری خواهیم داشت!

 

هیچ زمان هم بهش نخواهیم رسید چون همیشه در آینده به دنبال اونیم و ما نمیدونیم در آینده به چی علاقه داریم یا با چی سر شوق میایم. پس بهتره دنبال خوشبختی توی الان باشیم... اینکه چه کاری در لحظه ی حال بهمون حس خوشبختی میده.

 

شاید ندونید با چه کاری لذت میبرید... به یاد بیارید توی دنیای بچگی آرزوی انجام چه کاری رو داشتید؟ دنیای بچگی پر از الهاماته

هزاران راه دیگر هم میتونید توی اینترنت سرچ کنید.

 

 

هدف گذاری

 

بعد از فهمیدن معنای زندگیتون حالا نوبت هدف گذاریست! هدف گذاری و برنامه ریزی برای آرزو ها و علایقتون تا بهش برسید.

 

بهترین نوع برنامه ریزی که میتونه نسبت به نیاز هر انسانی منعطف باشه برنامه ریزی به روش بولت ژورنال هست

از اونجایی که روش برنامه ریزی هر فرد با فرد دیگری متغیره به جای سرچ توی گوگل برید سراغ کاردون!

آقای رایدر کارول ابداع کننده ی این روش هستند و یک کتاب در این باره نوشتند

 

 

پیشنهاد میکنم کتاب برنامه ریزی به روش بولت ژورنال اثر رایدر کارول

و همچنین پیشنهاد میکنم کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو  در رابطه ی رسالت فردی  تهیه و بخونید